آیت الله بهجت (رحمه الله علیه):
خدا می دانــد در دفتر امام زمان (ارواحنافداه) جزو چه کسانی هستیم!
کسی که اعمال بنـدگان در هر هفته دو روز {روز دوشنبه و پنجشنبه}
به او عرضه می شود.
همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
وَقُل لِلمُوٌمناتِ یَغضُضٌنَ مِن اَبصارِهِنً.
نمی فرماید نگاه نکن .
کافی ست نگاهت را جمع و جور کنی .
با نگاهت دلبری نکنی.
مبادا دلی با نگاه تو بلرزد
که تمام دار و ندار بانوی دیگریست .
مراقب نگاهت باش .
امام علی "ع" میفرمایند:
اَلعَینُ بَریدُ القَلب.
" چشم پیغام رسان دل است.
تخریبچی گفت.
شنیده بودیم.
و باور کرده ایم که هر چیزی را قیمتی است.
و ارزان فروختن خُسران به دنبال دارد.
قیمت خیلی چیزها را نمیدانیم.
بعضی قابل قیمت گذاری نیستند.
مثل آبرو.
حیثیت.
عزت.
سربلندی.
و خون شهید.
چند.
بنگریم به چه بهایی بوده است.
یازهرا"س"
بیرق ما چادر خاکی توست.
شهید اصغر پاشاپور که اکثرا او را با همراهی سردار قاسم سلیمانی در چند ثانیه فیلم از میان مدافعان حرم میشناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
پیکر مطهر او که توسط تروریستهای تکفیری ربوده شده و سر از بدنش جدا شده بود، روز گذشته همزمان با اولین شب از ماه رجب و مصادف با پنجم اسفند ماه ۹۸ به کشور بازگشت.
شهید اصغر پاشاپور مستشار نظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه و فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بود که حدود هشت سال به منظور مقابله با تروریستهای تکفیری داعش و احرار الشام در این جبهه حضور فعال داشت و عمده آموزشهای رزمندگان سوری بر عهده او بود.
این رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز سیزده بهمن ۱۳۹۸ پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست.
شهید پاشاپور از اقوام (برادر همسر) شهید مدافع حرم، محمد پورهنگ بود. شهید پاشاپور از یاران نزدیک حاج قاسم سلیمانی بود که بعد از شهادت او به روایت همرزمانش بسیار بیتاب و بیقرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق چندان طولی نکشید و بعد از حدود یک ماه او نیز به شهادت رسید. پیکر مطهر او توسط تروریستهای احرار الشام (جبهه النصره) ربوده شده و نهایتا پیکر بی سر این شهید توسط رزمندگان مدافع حرم بعد از گذشت چندین روز با دو اسیر جبههالنصره تبادل شده و به کشور بازگشت. پاشاپور متولد شهرری بود و از او سه فرزند به یادگار مانده است.
زینب پاشاپور خواهر فرمانده شهید اصغر پاشاپور و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ ۹ سال از برادر شهید ش. کوچکتر است. او حالا پرچمدار صبر و مقاومت در خانواده پاشاپور است. کسی که زینب وار ایستاده و از شهدای عزیزش صحبت میکند. او در گفتگو با با اشاره به نخستین اعزامهای برادرش به سوریه میگوید: از همان روزهای ابتدایی که جنگ سوریه شروع شد، برادرم برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی شد. وقتی آتش جنگ بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریستها به آنجا اعزام شدند، برادرم نیز مدت مرخصیهایی را که توسط آن به تهران میآمد، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند. حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار دو سال پیش بود که وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم، برادرم را آنجا دیدم. خود حاج اصغر هم آخرین بار عید فطر دو سال گذشته بود که به ایران آمد و به خانواده سر زد و از آن به بعددیگر نیامده بود. همه اینها به دلیل مسئولیت سنگین اش در منطقه بود.
او ادامه میدهد: همسر من شهید محمد پورهنگ در ایران صمیمیترین رفیق برادرم، شهید پاشاپور بود. چند سال بعد از اینکه برادرم به سوریه رفت همسرم هم عازم سوریه شد و آنهادر یک جبهه میجنگیدند البته مناطق فعالیتشان با هم متفاوت بود. همسر من در منطقه درگیری مسموم شده و به خاطر مسمومیت مدتی را در بیمارستان درگیر مداوا بود که برادرم گاهی به او در بیمارستان سر میزد، اما وقتی همسرم به شهادت رسید، حاج اصغر به خاطر شرایط حساس منطقه نتوانست مسئولیتش را رها کند و برای شرکت در مراسم شهید پورهنگ حاضر شود.
خواهر شهید پاشاپور با اشاره به آخرین دیدار با برادر میگوید: وقتی آخرین بار برای دیدار برادرم به سوریه رفتم، فهمیدم آنجا مسئولیتی دارد، اما از جزئیات آن بی اطلاع بودم وقتی به شهادت رسید فهمیدیم یکی از فرماندهان ارشد منطقه بوده است. در واقع حاج اصغر روحیه نگفتن داشت. هیچ وقت از خاطرات منطقه و درگیری چیزی تعریف نمیکرد. بعد از اینکه حاجقاسم شهید شد، فیلمهایی از ایشان منتشر میشد که تصویر اطرافیانش را در فیلم محو میکردند تا شناسایی نشوند. ما همان موقع میان این افرادی که دور حاجقاسم بودند کسی را با قد و قواره برادرم میدیدیم و حدس میزدیم که حاج اصغر باشد، اما بعد از شهادت حاج قاسم فیلمها را کاملتر رویت کردیم و از حضور او نزدیکی حاج قاسم به خوبی مطلع شدیم. یک ماهی که فاصله بین شهادت حاج قاسم با شهادت حاج اصغر بود برای برادرم روزهای سختی بود و آن طور که همسرش تعریف میکند به شدت تحت تاثیر حاجقاسم بوده و با ایشان بسیار صمیمی بود و از دست دادن حاجقاسم برایش داغ سنگینی بود.
او همچنین به نحوه شهادت حاج اصغر اشاره کرده و میگوید: بار آخر شهید اصغر پاشاپور به منظور آزادسازی مناطق تحت اشغال تروریستهای جبهه النصره و تثبیت مناطقی که تازه آزاد شده بود در منطقه عملیات حضور داشت که از ناحیه سینه مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید. وقتی محل مورد اختفای آنان محاصره میشود، پیکر او هم به دست دشمنان میافتد. از روزهای ابتدایی ما امید داشتیم که پیکرش برگردد هرچند همه اعضای خانواده متفق القول بودیم که حاضر نیستیم یک ریالی از بیتالمال به خاطر بازگرداندن پیکر برادرم پرداخت شود. چون اصل روح اوست که حالا پیش خداست. پیکرش برای ما ارزشمند بوده و هست که با آمدنش بر سر مزارش میتوانیم خود را تسلی دهیم، ولی پدرم اعلام کرد که به خاطر این آرامش حاضر نیستیم عزت خود را از دست بدهیم. البته دوستانش به خانواده قول داده بودند که اگر بتوانند و شرایط مهیا باشد، مبادله را انجام میدهند و خواست خدا این بود که مبادله صورت بگیرد. همسر شهید پورهنگ از صفات اخلاقی جالب برادر شهیدش چنین میگوید: همه خاطراتم از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی بود. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. یک ویژگی که خیلی در او پررنگ بود مسئولیت پذیریش بود. محال بود مسئولیت قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم منطقه که فرماندهان دستور به آزاد شدنش را داده بودند، را به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین ماموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت. الان هم که پیکر ایشان بازگشته است احساس میکنم بخشی از این وظیفه و مسئولیت باعث بازگشت پیکرش بود، زیرا او مقبولیتی در بین مردم دارد که با این بازگشت وظیفهاش به سرانجام خواهد رسید.
نحن ابناء اهرا"س"بالروح بالدم لبیک یا حسین"ع"
پائین تر از آنیم زبالا بنویسیم
یا اینکه بخواهیم شمارا بنویسیم
ما کوزه ی اندیشه مان کمتر از آن است
تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم
آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند
تا گوشه ی چشمی زتماشا بنویسیم
ما را لُلُلُک لُکنت محض آففریدند
تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم
هر جا که حسین ابن علیع حک شده باید
زیرش مددی زینب کبریس بنویسیم
از وسعت نوری بنویسیم که تابید
ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید
یازهرا"سلام الله علیها"
بیرق ما جادر خاکی توست
همین است دیگر
بہ ناگہ پنجره ای باز می شود
بہسمتِ بهشتـ .
مهم تویے !!!
کہ چقدر
ازدلبستگے هایِ این طرف ِپنجره
دلکَندهاے.
یا زهرا"سلام الله علیها"
بیرق ما چادر خاکی توست
شهـید_سردار_حاج_حسین_هـمدانی
دشمنان نمیدانند و نمیفهـمند؛
که ما برای شهـادت مسابقه میدهـیم؛
و وابستگی نداریم؛ و اعتقاد ما این است
که از سوی خدا آمدہ ایم و به سوی او میرویم
یازهرا"سلام الله علیها"
بیرق ما چادر خاکی توست
شهید اصغر پاشاپور که اکثرا او را با همراهی سردار قاسم سلیمانی در چند ثانیه فیلم از میان مدافعان حرم میشناسند، یک ماه بعد از شهادت سپهبد شهید قاسم سلیمانی در حلب توسط تروریستهای تکفیری به شهادت رسید.
پیکر مطهر او که توسط تروریستهای تکفیری ربوده شده و سر از بدنش جدا شده بود، روز گذشته همزمان با اولین شب از ماه رجب و مصادف با پنجم اسفند ماه ۹۸ به کشور بازگشت.
شهید اصغر پاشاپور مستشار نظامی رزمندگان دفاع وطنی سوریه و فرمانده قرارگاه عملیاتی شمال سوریه بود که حدود هشت سال به منظور مقابله با تروریستهای تکفیری داعش و احرار الشام در این جبهه حضور فعال داشت و عمده آموزشهای رزمندگان سوری بر عهده او بود.
این رزمنده جبهه مقاومت ساکن شهر ری و از اولین نفراتی بود که به همراه حاج قاسم سلیمانی به منظور دفاع از حرم اهل بیت (ع) به سوریه رفت و نهایتا روز سیزده بهمن ۱۳۹۸ پس از گذشت یک ماه از شهادت سردار سلیمانی در حلب سوریه به فرماندهان و همرزمان شهید خود پیوست.
شهید پاشاپور از اقوام (برادر همسر) شهید مدافع حرم، محمد پورهنگ بود. شهید پاشاپور از یاران نزدیک حاج قاسم سلیمانی بود که بعد از شهادت او به روایت همرزمانش بسیار بیتاب و بیقرار وصل حاج قاسم بود و نهایتا این فراق چندان طولی نکشید و بعد از حدود یک ماه او نیز به شهادت رسید. پیکر مطهر او توسط تروریستهای احرار الشام (جبهه النصره) ربوده شده و نهایتا پیکر بی سر این شهید توسط رزمندگان مدافع حرم بعد از گذشت چندین روز با دو اسیر جبههالنصره تبادل شده و به کشور بازگشت. پاشاپور متولد شهرری بود و از او سه فرزند به یادگار مانده است.
زینب پاشاپور خواهر فرمانده شهید اصغر پاشاپور و همسر شهید مدافع حرم محمد پورهنگ ۹ سال از برادر شهید ش. کوچکتر است. او حالا پرچمدار صبر و مقاومت در خانواده پاشاپور است. کسی که زینب وار ایستاده و از شهدای عزیزش صحبت میکند. او در گفتگو با با اشاره به نخستین اعزامهای برادرش به سوریه میگوید: از همان روزهای ابتدایی که جنگ سوریه شروع شد، برادرم برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) راهی شد. وقتی آتش جنگ بالا گرفت و نیروهایی برای مقابله با تروریستها به آنجا اعزام شدند، برادرم نیز مدت مرخصیهایی را که توسط آن به تهران میآمد، کوتاه کرد و بیشتر در منطقه ماند. حتی چند سال به ایران بازنگشت و من هم آخرین بار دو سال پیش بود که وقتی برای برگرداندن وسایل همسر شهیدم به سوریه رفتم، برادرم را آنجا دیدم. خود حاج اصغر هم آخرین بار عید فطر دو سال گذشته بود که به ایران آمد و به خانواده سر زد و از آن به بعددیگر نیامده بود. همه اینها به دلیل مسئولیت سنگین اش در منطقه بود.
او ادامه میدهد: همسر من شهید محمد پورهنگ در ایران صمیمیترین رفیق برادرم، شهید پاشاپور بود. چند سال بعد از اینکه برادرم به سوریه رفت همسرم هم عازم سوریه شد و آنهادر یک جبهه میجنگیدند البته مناطق فعالیتشان با هم متفاوت بود. همسر من در منطقه درگیری مسموم شده و به خاطر مسمومیت مدتی را در بیمارستان درگیر مداوا بود که برادرم گاهی به او در بیمارستان سر میزد، اما وقتی همسرم به شهادت رسید، حاج اصغر به خاطر شرایط حساس منطقه نتوانست مسئولیتش را رها کند و برای شرکت در مراسم شهید پورهنگ حاضر شود.
خواهر شهید پاشاپور با اشاره به آخرین دیدار با برادر میگوید: وقتی آخرین بار برای دیدار برادرم به سوریه رفتم، فهمیدم آنجا مسئولیتی دارد، اما از جزئیات آن بی اطلاع بودم وقتی به شهادت رسید فهمیدیم یکی از فرماندهان ارشد منطقه بوده است. در واقع حاج اصغر روحیه نگفتن داشت. هیچ وقت از خاطرات منطقه و درگیری چیزی تعریف نمیکرد. بعد از اینکه حاجقاسم شهید شد، فیلمهایی از ایشان منتشر میشد که تصویر اطرافیانش را در فیلم محو میکردند تا شناسایی نشوند. ما همان موقع میان این افرادی که دور حاجقاسم بودند کسی را با قد و قواره برادرم میدیدیم و حدس میزدیم که حاج اصغر باشد، اما بعد از شهادت حاج قاسم فیلمها را کاملتر رویت کردیم و از حضور او نزدیکی حاج قاسم به خوبی مطلع شدیم. یک ماهی که فاصله بین شهادت حاج قاسم با شهادت حاج اصغر بود برای برادرم روزهای سختی بود و آن طور که همسرش تعریف میکند به شدت تحت تاثیر حاجقاسم بوده و با ایشان بسیار صمیمی بود و از دست دادن حاجقاسم برایش داغ سنگینی بود.
او همچنین به نحوه شهادت حاج اصغر اشاره کرده و میگوید: بار آخر شهید اصغر پاشاپور به منظور آزادسازی مناطق تحت اشغال تروریستهای جبهه النصره و تثبیت مناطقی که تازه آزاد شده بود در منطقه عملیات حضور داشت که از ناحیه سینه مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به شهادت رسید. وقتی محل مورد اختفای آنان محاصره میشود، پیکر او هم به دست دشمنان میافتد. از روزهای ابتدایی ما امید داشتیم که پیکرش برگردد هرچند همه اعضای خانواده متفق القول بودیم که حاضر نیستیم یک ریالی از بیتالمال به خاطر بازگرداندن پیکر برادرم پرداخت شود. چون اصل روح اوست که حالا پیش خداست. پیکرش برای ما ارزشمند بوده و هست که با آمدنش بر سر مزارش میتوانیم خود را تسلی دهیم، ولی پدرم اعلام کرد که به خاطر این آرامش حاضر نیستیم عزت خود را از دست بدهیم. البته دوستانش به خانواده قول داده بودند که اگر بتوانند و شرایط مهیا باشد، مبادله را انجام میدهند و خواست خدا این بود که مبادله صورت بگیرد. همسر شهید پورهنگ از صفات اخلاقی جالب برادر شهیدش چنین میگوید: همه خاطراتم از حاج اصغر آمیخته به خنده و شوخی بود. همیشه دنبال خوب کردن حال دیگران بود. یک ویژگی که خیلی در او پررنگ بود مسئولیت پذیریش بود. محال بود مسئولیت قبول کند و آن را به سرانجام نرساند. در روزهای آخر هم منطقه که فرماندهان دستور به آزاد شدنش را داده بودند، را به یاری رزمندگان دیگر به طور کامل آزاد کرد و بعد به شهادت رسید و این یعنی آخرین ماموریت خود را هم تکمیل کرد و بعد رفت. الان هم که پیکر ایشان بازگشته است احساس میکنم بخشی از این وظیفه و مسئولیت باعث بازگشت پیکرش بود، زیرا او مقبولیتی در بین مردم دارد که با این بازگشت وظیفهاش به سرانجام خواهد رسید.
نحن ابناء اهرا"س"بالروح بالدم لبیک یا حسین"ع"
بسم الله الرحمن الرحیم
وَقُل لِلمُوٌمناتِ یَغضُضٌنَ مِن اَبصارِهِنً.
نمی فرماید نگاه نکن .
کافی ست نگاهت را جمع و جور کنی .
با نگاهت دلبری نکنی.
مبادا دلی با نگاه تو بلرزد
که تمام دار و ندار بانوی دیگریست .
مراقب نگاهت باش .
امام علی "ع" میفرمایند:
اَلعَینُ بَریدُ القَلب.
" چشم پیغام رسان دل است.
تخریبچی گفت.
شنیده بودیم.
و باور کرده ایم که هر چیزی را قیمتی است.
و ارزان فروختن خُسران به دنبال دارد.
قیمت خیلی چیزها را نمیدانیم.
بعضی قابل قیمت گذاری نیستند.
مثل آبرو.
حیثیت.
عزت.
سربلندی.
و خون شهید.
چند.
بنگریم به چه بهایی بوده است.
یازهرا"س"
بیرق ما چادر خاکی توست.
مهدیا.
سر عاشق شدنم؛
لطف طبیبانه ی توست.
ور نه عشق تو کجا ؛
این دل بیمار کجا.
کاش در نافله ات؛
نام مرا هم ببری.
که دعای تو کجا؛
عبد گنهکارکجا.
اللهم عجل لولیکالفرج
آیت الله بهجت (رحمه الله علیه):
خدا می دانــد در دفتر امام زمان (ارواحنافداه) جزو چه کسانی هستیم!
کسی که اعمال بنـدگان در هر هفته دو روز {روز دوشنبه و پنجشنبه}
به او عرضه می شود.
همین قدر می دانیم که آن طوری که باید باشیم، نیستیم.
.شهادت زیباست
اما مثل مرد پای بیرق انقلاب ایستادن از آن هم زیباتر است.
شهادت در رکاب امام خمینی (ره) زیباست.
اما دفاع از ولی فقیه حاضر از آن هم زیباتر است.
خون دادن برای امام خمینی (ره) زیباست.
اما خون دل خوردن برای امام ای (مدظله )از آن هم زیباتر است
قصه این است؛
تا سینه ما هست، امام ای سپر نمی خواهد.
چه حکم به عدالت دهد ،
چه حکم به مصلحت ،
چه بی قراری و خطر،
چه صبر و بصر،
چه خون بخواهد،
چه خون دل،
چه فریاد بخواهد،
چه سکوت،
چه حرکت،
چه س،
امر ولی امر، هر چه می خواهد باشد؛
برای ما آنچه لذت بخش است،اطاعت از ولایت» است.
یوسف گفت: ای جوانمرد ! دوستی تو به چه کار من آید؟
از این دوستی مرا به بلا افکنیو خود نیز بلا بینی!
زلیخا ادعای دوستی من کرد و به سرزنش مصریان دچار شد
و من مدتها زندانی شدم.
مولا جان.
بیا توافقنامه امضا کنیم،
من رآکتور قلبم را به نامت میکنم،
تو هم تحریم چشمانت را از من بردار .!
یوسف زهرا"س" میدانی آقاجان
خواب مانده ایم
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید
به خار در چشمان پدر نمیرسید
به جگرِ سوخته مجتبی
به ظهر عاشورا
به زندان
به زهر
وبه غربت یتیمی نمیرسید
اگرخواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید.
یاصاحب امان"عج" .
یک طرف دست دعا و یک طرف بارگناه…
این تناقض ها نمک پاشیده روی زخمتان
الهی العفو.
یازهرا"سلام الله علیها"
بیرق ما چادر خاکی توست
فراز هایی از دست نوشته های شهید چمران
خوش دارم : از همه چیز و همه کس ببرم و جز خدا انیسی نداشته باشم
خوش دارم : هیچ کس مرا نشناسد، هیچ کس از غم ها و دردهایم آگاهی نداشته باشد ، هیچ کس راز و نیاز های شبانه ام را نفهمد هیچ کس اشکهای سوزانم را در نیمه های شب نبیند و جز خدا کسی نداشته باشم
خوش دارم : آزاد از قید و بندها در غروب آفتاب ، بر بلندی کوهی نشینم و فروریختن خورشید را در دریای وجود مشاهده کنم و همه حیات خود را به این هو بسپارم،قلب سوزانم را بگشاید و این زیبایی سحرانگیز با پنجه های هنرمندش با تار و پود وجودم بازی کند، آتشفشان درونم را آزاد کند
خوش دارم: اشک را که عصاره ی حیات من است ، آزادانه سرازیر کنم و غم را به عرفان و درد را به فداکاری مبدل کند و آنگاه حیات بگیرم و من دیوانه وار تسلیم این زیبایی شوم و روحم به سوی ابدیتی که از نورهای زیبایی می گذرد پرواز کند و در عالم آرامش از کهکشانها بگذرم و برای لقاء پرورگار به معراج روم
یا زهرا "سلام الله علیها"
بیرق ما چادر خاکی توست
چه زیباست همدرد علی " ع " شدن؛
زجرکشیدن ؛
از طرف پست ترین جنایتکاران تهمت شنیدن.
و از طرف کینه توزان بی انصاف نفرین شدن.
چه زیباست در کنار نخلستانهای بلند.
در نیمه های شب .
سینه ی داغدار را گشودن و با ستارگان زیبای آسمان راز و نیاز کردن.
چه زیباست که در این موهبت بزرگ الهی که نامش غم و درد است.
شیعه ی تمام عیار علی " ع " شدن
چه زیباست از همه جا و همه کس دل بریدن.
از همه نا امید شدن .
دنیا را سه طلاقه گفتن .
به بارگاه پرشکوه غم و درد پناهنده شدن .
به حربه ی شهادت درآویختن .
از شکست کشتی نجات ساختن .
از ناامیدی مطلق آرامش خاطر یافتن .
در عالم بی آرزویی از ناراحتی انتظار رستن.
و در حالت رمیده شدن از همه کس و همه جا فقط و فقط به سوی خدا رفتن.
و آتش قلب مجروح را با اشک تسلی بخشیدن.
شهید دکتر مصطفی چمران
دل نوشت:
خوشا به حال آنان که
پروازشان اسیر هیچ قفس نشد
و هیچ بالی اسیر پروازشان نساخت.
خوشا به حال آنان که
از رهایی رهیدند
و بال وبال جانشان نشد
خوشا به حال آنان که.
خوشا به حال ما
اگر شهید شویم
یا زهرا " سلام الله علیها"
بیرق ما چادر خاکی توست
اگر از گناه مطهری
رجایی هست که "بهشتی" شوی؛
اگر باهنر شهادت آشنایی؛
"مفتح" درهای بهشت خواهی شد؛
اگر با "همت" تقوا پیشه کنی؛
"صیاد" دلها میگردی.
آری هنوز هم
در ِ باغ ِ شهادت باز ِباز است.
خدایــــــــــــا!
تو خود گفتی که هرکه عاشق من باشد،عاشقش خواهم بود
وهرکه را عاشق باشم،شهیــــدش خواهم کرد
وخون بهای شهادتش را نیز خود خواهم پرداخت
خدایــــــــــــا!
من عـــــــاشق توام!
اللهم الرزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک
زیاد خواهی.
همیشه هم بد نیست.
اگر بود در دعای کمیل، نمی خواندیم:
وَاجْعَلْنی مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ وَ
اَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ وَ اَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ .
و مرا از بهره مندترین بندگانت نزد خود، و
نزدیکترین شان در منزلت به تو و مخصوص
ترینشان در رتبه به پیشگاهت بگردان.
دعا که میکنی، زیاد بخواه.
در حد خدایت بخواه.
آید آن روز که خاک سر کویش باشم
ترک جان کرده و آشفته رویش باشم
ساغر روح فزا از کف لطفش گیرم
غافل از هردو جهان، بسته مویش باشم
سر نهم برقدمش، بوسه ن تا دم مرگ
مست تا صبح قیامت زسبویش باشم
همچو پروانه بسوزم برِ شمعش، همه عصر
محو چون می زده در روی نکویش باشم
رسد آن روز که در محفل رندان، سرمست
رازدار همه اسرار مگویش باشم
یوسفم، گرنزند بر سر بالینم سر
همچو یعقوب، دل آشفته بویش باشم
گاهی از آسمان خیالم عبور کن
در ازدحام واژه به قلبم خطور کن
تاریک خانه ی دلم از روشنی تهی است
چیزی بگو و قلب مرا غرق نور کن
طومار انتظار جهان را فرو بپیچ
یا خود دل بلازده ام را صبور کن
دل مرده ام، قبول، تو اما مسیح باش
یک جمعه هم زیارت اهل قبور کن
بر انتظار کهنه ی من طعنه می زنند
چشمان شور رهگذران است، کور کن
غمنامه هایمان که به دستت رسیده است
اندوه را به یمن جوابی سرور کن
خورشید پشت ابر به جایی نمی رسد
مردیم پشت پرده ی غیبت، ظهور کن
راه باز است.
معبرها همه پاک شده اند.
لا به لای سیم خار دارها؛ پلاک ها چشمک می زنند و شهدا هنوز ایستاده اند و با سر انگشت وفا؛ نقطه ی رهایی را نشان می دهند.
خط هنوز شکسته نشده است ، کوله پشتی بسیجی ها لب خاکریز نشسته است.
فرمانده فریاد می زند :
سنگر بکن ای برادر " امروز هم روز جنگ است"
امروز قلمها؛ سر نیزه تفنگ است
امروز میدان معنا ، خود عرصه ی کارزار است
هر واژه یک گلوله ، هر جمله ای یک تفنگ است
قلمهایی به عدد اراده ها .
باید دست به کار شد . اینجا مجنون است ، جزیره عاشقان .
صدای فرمانده از لابه لای نیزارها تا اعماق تاریخ می رسد.
" اگر ماندید ، بنویسید ، حقانیت و مظلومیت این بچه ها را ."
این اثر تراوش قلمی است که راه را باز می بیند
و به آنسوی افق می نگرد .
عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی.
عشق داند که درین دایره سرگردانند
خوش دارم که در نیمه های شب؛
در سکوت مرموز آسمان و زمین به مناجات برخیزم.
با ستارگان نجوا کنم و قلب خود را به اسرار ناگفتنی آسمان بگشایم.
آرام آرام به عمق کهکشانها صعود نمایم؛
محو عالم بی نهایت شوم .
از مرزهای علم وجود در گذرم و در وادی ثنا غوطه ور شوم.
و جز خدا چیزی را احساس نکنم.
سردار شهید دکتر مصطفی چمران
السلام علیک حین تقوم،
السلام علیک حین تقعد،
السلام علیک حین تقرأ وتبین،
السلام علیک حین تصلی وتقنت،
السلام علیک حین ترکع وتسجد،
السلام علیک حین تهلل وتکبر،
السلام علیک حین تحمد وتستغفر،
السلام علیک حین تصبح وتمسی،
السلام علیک فی اللیل إذا یغشى،
والنهار إذا تجلى.
یادمان باشد هیچ نماز بارانی پشت به دریا اجابت نمی شود
همه نعمتها به برکت حضور اوست .
اللهم عجل لولیک الفرج.
این روزها.
فهمیدم حال و هوا آلوده است.
نه آب و هوا
شخصی آشنا از معلمی پرسید :
شما که قاضی بودید؛
چرا قضاوت را رها کردید و معلم شدید. ؟!
ایشون جواب دادند :
چون وقتی به مراجعین و مجرمینی که پیش من می آمدند دقیق میشدم؛
میدیدم اکثرأ کسانی هستند که یا آموزش ندیده اند و یا دیدگاه درستی ندارند,
بخودم گفتم :
بجایی پرداختن به شاخ و برگ.
باید به اصلاح ریشه بپردازیم.
و ما به معلم دانا؛ بیش از قاضی عادل نیازمندیم.
شادی ارواح مطهر شهدا
بویژه معلمان شهید صلواتی هدیه کنید
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا وَلِیَّ اللّٰهِ ، أَنْتَ أَوَّلُ مَظْلُومٍ ، وَأَوَّلُ مَنْ غُصِبَ حَقُّهُ
خونی شده بال و پرت
ای همسر زهرا"س"
فرق تو شکسته ست
شبیه پر زهرا"س"
تشبیه عجیبی ست
مراعات قریبی ست
سجاده ی خونی تو و
بستر زهرا"س"
حضرت زهرا سلام الله علیها وارد مسجد شد دید شمشیر روی سر امیرالمومنین گرفتن؛ میخوان به زور بیعت بگیرن .
فرمود : رها کنید ؛ وگرنه پیراهن پیغمبر رو روی سرم میکشم نفرینتون میکنم .
سلمان میگه دیدم ستون های مسجد از جا کنده شد .
عرض کنیم : خانوم جان یه شمشیر دیدی روی سر امیر المومنین این طور بی تاب شدی به شکافته شدن سر مولا نرسید ؛طاقت نیاوردی غربت حیدر رو ببینی.
امام زمان"عج" معذرت میخوام.
اما نمک روضه
حسین"ع" است یقینا
چشم تر تو شاهد و
چشم تر زهرا"س"
بالای همان تل بنشین
یا برو خیمه
گودال شلوغ است …
نیا دختر زهرا"س"
حیدر امیر المومنین حیدر امیر المومنین
درباره این سایت